مطالب این جستار تحقیق و کاوشی است در باب بازیابی و بازشناسی خاستگاهها و زمینههای پدیدهای مبهم و مرموز و در عین حال رنج دهنده و آسیب رسان. این مقوله که چرا عدهای از مردم، به دعوتها و جنبشهای دینی میپیوندند، وسپس از آن روی بر میتابند
قضیهای است که پیوسته، فکر و اندیشهی بسیاری از ارباب نظر را به خود مشغول نموده، و دغدغهی خاطر دردمندان را عمیقاً توأم با آشفتگی و نگرانی نموده است، پدیدهای که به باطنیترین و دوست داشتنیترین ابعاد زندگی، شدیداً وابسته است، این وابستگی به شکلی نیست، که امکان انفصال آن وجود داشته باشد، مسلماً تلاقی آرمانگرایانه نمیتواند با جدایی تنگ نظرانه، همخوانی داشته باشد.....
بدین جهت در چنین تلاقی، به صورت مطلق، طرح جدایی عرض اندام نمیکند، احتمالاً عامل واکنش شدیدی که به صورت پیامد جدایی تبلور مییابد، در همین نکتهی ظریف نهفته باشد. به ویژه اگر برخی از عوامل آن، از طرف نیروهایی به ظاهر همسو با مشی فکری آرمانگرایانه، پدیدار گردد.
پدیدهی افت در روند دعوت، یک پدیدهی عمومی، زیانبار و همیشگی است. از این رو، شناخت علل و خاستگاههای آن، و دستیابی به عوامل و نقشهای کلیدی و عمدهای که در پس آن قرار دارند، نیازمند تأمل، مطالعهی عمیق و کار علمی دقیق و مخلصانه است.
کسانی که تاریخ جنبشهای اسلامی را، درکلیهی نواحی، در سطح کل جهان اسلام، پیگیری و دنبال میکنند، احتمالاً با نامهای فراوانی برخورد میکنند، که حتی پارهای از آنها، در میدان فعالیت و مسؤولیت به جایی هم رسیده بودند. اما دیری نپاییده که نامشان از لیست دعوت به نحوی محو و پنهان شده است.
در میان اینان کسانی بوده اند که دعوت را رها کرده اند، اما خود اسلام را رها نکرده اند. کسانی هم بوده اند که هم دعوت و هم اسلام، هر دو را رها ساخته اند. در این میان افرادی هم بوده اند که از یک جماعت دست کشیده و به تأسیس و پایه گذاری یک جماعت دیگر پرداخته اند. یا لا أقل به جماعت دیگری ملحق شده اند. و بدینسان پدیدهی افت رو به فزونی و کثرت نهاده است.
این کوشش بر آن است که به کلیهی اسباب و عواملی دست یابد، که به شکلی بر وجود پیچیدگی یا اشتباه و یا نقص و ضعف تاکید دارند. شاید این کوشش بتواند بر دستیابی به راهکارهای مناسب و دارای کاربرد عملی و نیز بر نگهداری و صیانت دستاوردها، از تلف و تباه شدن، کمک کند.
پدیدهی افت در واقع منجر به پدید آمدن بغرنجها و تنشهای فراوانی در عرصهی فعالیتهای اسلامی شده است. این پدیده سبب شده که مردم از دعوت دوری گزینند، و اطمنان و اعتمادشان نسبت به آن متزلزل و ناپایدار گردد. نیز عامل زبان درازی ناکسان و ناأهلان نسبت به آن بوده است، این امور باعث شده اند، نقش جنبش از بین برود، و بسا که کلأ جریان آن متوقف گردد.
همان گونه که گفتیم، این نوشتار عموماً به بازشناختن این پدیده پرداخته و پارهای از خواستگاهها و پیامدهای آن را مورد بررسی قرار داده است. چه، احتمال دارد انگیزهی آن در افراد نهفته باشد؛ شاید هم خود حرکتها و جنبشها و یا شرایط و اوضاع، منشأ پدیدار گشتن آن باشند. بررسی هر قضیه در پرتو ابعاد سه گانه، به دور از افراط و زیاده روی، و همراه با مقداری بیطرفی، امکان دارد آب رفته را به جوی بازگرداند. و بسیاری از مسایل مبهم و گیچ کننده را حل کند. و در نتیجه برای همیشه، بر علاج و درمان آن یاری رساند.
بدون تردید اگر بگوییم که انگیزهی افت افراد نه به یک علت، که به عوامل بیشماری بر میگردد، سخنی گزاف نگفته ایم؛ چون شاید علت افت، جنبش باشد. شاید هم خود فرد، عامل افت باشد. وشاید هم شرایط فشار دهنده عامل افت باشد. اکنون تک تک این ابعاد را، به صورت جداگانه بررسی خواهیم کرد، تا نقش و تأثیر هر کدام از آنها را در خلق نمودن پدیدهی افت مشخص کنیم.
- عواملی که مربوط به جنبش هستند.
عواملی که بر افت افراد در روند دعوت کمک میکنند، و مسؤولیت آن بر دوش خود جنبش و تشکیلات قرار میگیرد، فراوان هستند.
ضعف جنبهی تربیتی
بسا میشود که، جنبهی تربیت، جایگاه کوچک و محدودی از جنبش را اشغال میکند، و درست در همین زمان، کفهی جنبههای مدیریتی، تشکیلاتی، سیاسی و دیگر جنبهها، بر همه چیز میچربد. این نکته به صورت مشخص و پیوسته در زندگی رهبران و مدیران و آنانی که امور سیاسی و اجتماعی جنبشها را به عهده دارند آشکار میشود. مقولهی فوق باعث میشود افراد یاد شده هم از نظر علمی و هم از بعد عملی با تربیت و امور تربیتی قطع رابطه کنند. و در نتیجه، پیوندها، ارتباطات، همایشها، فعالیتها و کوششهایشان از شادابی و طراوت معنویت و از شیرینی و لذت روحانیت خشک و خالی و بیروح بشوند. محیطهای خشک و منجمد و بیروح، برعکس فضاههای روحی و تربیتی و سرشار از ذکرو یاد خداوند و شاداب از مراقبه با او، مدام باعث پدید آمدن تشنج و حساسیت میشوند. کسی که کاردان سیاسی یا اداری یا مسؤول امور اجتماعی یا چیزی از این قبیل است و در مرز مسؤولیت، گاه و بیگاه این احساس یا وسوسه به او دست میدهد، که، اینک به اوج کار دست یافته، و میرود تا قلهی پیروزی را فتح کند، بدون اینکه احساس خلأ روحی و روانی و تربیتی کند، و بدون اینکه در زندگی اش احساس کند بنای ایمانش را موریانه دارد میخورد، چنین شخصی هر جند خودش متوجه نگردد و برای نجات خود دست به کار نشود بدون تردید دچار افت و سقوط خواهد شد.
«قطعاً نهاد و ساختار و جنبشی که توان تربیتی ندارد، و نمیتواند نیازهای تربیتی و گزینشی اعضایش را برآورده کند، دچار خلل خواهد شد، و به میزان ناتوانیاش، پیکره اش نزار و زبون، خواهد گردید، و نیز به تناسب کوششها و تکاپوهای تربیتی اش پایدار، استوار، بلند نظر و عالی طبع خواهد گشت.»[1]
- قرار ندادن فرد مناسب در جایگاه مناسب
این بحران در حقیقت، مدام به شکست فعالیتها و از دست دادن افراد فعال، منجر میشود، اصولاً یک جنبش آگاه استعدادهای بالقوه و بالفعل، و نقاط قوت و ضعف افراد خود را میشناسد. و آن گاه که از رهگذر این دادههای افراد خود، شناخت و آگاهی دقیق، نداشته باشد، هرگز در فرایند گزینش جایگاه مناسب و بایسته برای آنها، موفق نخواهد بود.
چنان چه یک جنبش نداند چه شرایطی نیازمند چه مقولاتی است، مسلماً برای آکندن خلأ آن، به صورت درست و دقیق، کامیاب نخواهد شد. وآنگهی اگر در فرایند گزینش، اعتبارات و مقیاسهای غیر علمی را حاکم بگرداند، توازن در کل معادله به هم خواهد خورد.
اساساً باید یک جنبش قبل از وارد شدن به یک مرحلهی خاص، نیروها و لوازم آن مرحله را فراهم کند. چه، اگر پیش از سامان دادن تدارکات، به اجرا و عمل بپردازد، قطعاً ناگزیر خواهد شد، از هر گونه عنصر صالح و ناصالح، کمک بگیرد، دقیقاً از همین جا هم خلل پدید میآید. و رفته رفته رشد میکند، و بزرگ میشود و در نتیجه هم افراد، و هم جنبش را، با عواقب زیانبار، و فرجامهای هولناک خود مورد تهدید قرار میدهد.
- مسؤولیت ندادن به همهی افراد در فعالیتها
محمد قطب در اين مورد در كتاب بيداري اسلامي بحثي مطول دارد و مي فرمايد: "اصولاً این پدیده بر جنبشهای اسلامی، نسبت به همهی پدیدهها، زیانبارتر است، چونکه معمولاً همهی فعالیتها و مسؤولیتها، در دست یک عدهی مخصوص تلنبار و انباشته میشوند، و درست در همان زمان عدهی بیشتری بدون فعالیت و بازدهی، در جا میزنند و راکد میشوند. رفته رفته با سپری شدن روزها، و دگرگون گشتن اندیشهها و دلها، فرد در اثر سست بودن ارتباط او با جنبش، و کم شدن مقاومت او در برابر کششهای نادرست، و سرگرمیها و اغوا گریهای گوناگون، احساس به فقدان بازدهی میکند، در نتیجه، انگیزههای جهادی و دعوی، در درون او خاموش میشوند، از این رو دیری نمیگذرد که از صحنه به در میشود، و در تلاطم امواج جامعه، گرفتار میگردد، ویا حداقل دست خود را در دست کسی دیگر نهاده و مسیری دیگر در پیش میگیرد.[2]
موفقیت و کامیابی یک جنبش در گرو این است که از نیروها و تواناییهای افراد خود کار بگیرد. یک جنبش اسلامی، گاه با نیروها و کادرهایی که در دست دارد، شاید بینیاز باشد. با این حال این احتمال هم وجود دارد، که کادرها و نیروهایش را، به کار نگرفته باشد، و صرفاً با بکار گیری پارهای از آن، از بقیه چشم پوشیده باشد.
باید هر فردی در جنبش چنین احساس کند، که دارای مسؤولیت و جایگاه خاصی است، و با توجه به موقعیت شغلی و فکری اش، به عنوان یک عضو کارآمد و فعال، مطرح است. فرایند به کارگیری درست و منطقی امکانات و نیروها، دقیقاً در این نمود میکند، که در حق هیچ نیرویی، چه زیاد چه اندک، چه بزرگ و چه کوچک کوتاهی صورت نپذیرد، درست به سان خشتها و سنگهایی، که یک بنا ماهر و چیره دست، هر یکی را به تناسب حجم و شکل، در جایگاه مناسب آن قرار میدهد، و بدینسان ساختمان به وسیلهی خشتهایی با حجم و شکل گوناگون و متفاوت، به گونهای منسجم و همآهنگ، کامل میگردد.[3]
- فقدان پیگیری و کنترل افراد
فقدان پیگیری و کنترل افراد، و اهتمام ننمودن جنبش به شرایط ویژه و استثنایی تأثیر گذار بر آنها، از جمله عواملی است، که بر افت افراد کمک میرساند.
مسلماً اعضای جنبش، مانند سایر مردم، گاه شرایط دشواری را سپری میکنند، و با بحرانها و مشکلات گوناگونی روبرو میشوند؛ بحرانهایی که گاه عاطفی هستند، و گاه روانی، و در پارهای از موارد از ناحیهی خانواده و یا مشکلات مالی و امثال آن، پدید میآیند. بدیهی است اگر کسی یافت شود که آنها را بر رویارویی درست و با ارایهی راهکارهای منطقی و کارساز، مدد رساند، به راحتی و بدون دغدغه، از آن بحران گذر میکنند، و در مقابل، نسبت به جنبش خود سرشار از اعتماد و اطمینان میشوند، و با شور و شوق بیشتر، و بازدهی افزونتر، راه را ادامه میدهند، اما اگر عکس مقولهی پیش گفته صورت پذیرد، مسلماً دچار یأس و نومیدی میشوند، و ورشکستگی روحی و روانی بدانها دست میدهد، که پیامد آن در خوشبینانهترین حالت، بیرون شدن از چهار چوب جنبش و گاه از چهارچوب خود اسلام است.علاقه و پیوندی که اسلام بر پیکره و محیط جامعهی اسلامی، و تودههای مسلمان، لازم و ضروری میداند، در نتیجهی ذوب شدن فکری، روحی و عاطفی دقیق و واقعی آن، چیزی شبیه به یک پیکر واحد و منسجم میسازد.[4] رسول اكرم در رابطه با احساس مسووليت شخص نسبت به بقيه ي مومنين مي فرمايد: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُمَيْرٍ حَدَّثَنَا أَبِي حَدَّثَنَا زَكَرِيَّاءُ عَنْ الشَّعْبِيِّ عَنْ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآله وَسَلَّمَ: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»[5]
ترجمه: «مومنان در عشق ورزیدن و مهر ورزیدن و عطوفت ورزیدن خود نسبت به همدیگر، به پیکر واحدی میمانند، که هر گاه عضوی از آن دچار درد و رنجوری گردد، همهی پیکر درد و بیخوابی میکشد.»
عضو یک جنبش باید این ذوب شدن و گداخته شدن خود را با سایر دوستان و برادران از اعماق درون خویش حس کند، البته ناگفته پیداست، که این احساس از خلأ پدید نمیآید. بلکه از بطن کوششها و فعالیتهایی به وجود میآید، که مدام بر ریشه و ماهیت این گونه ذوب شدن و در هم تنیدن، تأکید میکنند و نیز از متن همکاری و همیاری و همبستگی روحی، روانی، جسمی، مشارکت مادی و معنوی، و از خلال بیداری کشیدنهای مداوم و کوششها ی پیوسته و مستمر، عرض اندام میکند.
- حل و فصل ننمودن امور با قاطعیت و سرعت
این عامل ضرورتاً در یک جنبهی مشخص، منحصر نمیشود، بلکه عموماً پیچیده و بغرنج شدن امور و مشکلات و به بن بست کشیده شدن آنها عامل این مقوله میشود.
طبیعتاً هر جنبشی با رویدادها و مشکلات فراوان و بیشماری روبرو میشود، که نیازمند حل و فصل قاطع هستند، بدیهی است هر جنبشی برای حل و فصل مشکلات خود، و ارایه راهکارهای مناسب برای جلو گیری از آنها، بر شیوهها و الگوهای مشخص و از پیش تعیین شدهای تکیه میکنند. از این رو، به میزانی که الگوها و روشهای حل و فصل قضایا، روشن و همراه با تناسب باشند،به همان میزان سیر جنبش، منظم و سازمان یافته خواهد بود. و نیز به مقیاسی که پیگیری و حل و فصل قضایا و مشکلات از جانب جنبش با کندی صورت گیرد، به همان مقدار هم مشکلات انباشته و متراکم خواهند شد و روز به روز بر حجم آن افزوده خواهد شد و در نتیجه روند فعالیتها متوقف خواهد گردید.[6]
گاه یک مشکل کوچک پدید میآید؛ ولی بدیهی است، چنان چه به همان حال رها شود، از یک طرف بر حجم آن افزوده خواهد شد، و از طرف دیگر، مشکلات دیگری تولید خواهد نمود.
«گاه حل یک مشکل، صرفا به یک کلمه یا یک تصمیم، یا یک دیدار یا یک عذرخواهی، و یا یک سرزنش نیاز دارد، و گاه با یک نصیحت و پند و یا همدردی و مواسات و یا توضیح یک قضیه، ویا چیزی شبیه این مقولات، که نیازمند هزینهی اندک و کم مصرف هستند، میشود یک مشکل را حل و فصل نمود، اما چون یک بحران کوچک پدید میآید، و به حال خود رها میشود، و یا اینکه حل آن به تعویق انداخته میشود، گاه بسیاری از نیروهای جنبش را هدر میدهد، و فرصتهای گرانبهای آن را تلف میکند. و پس از کلی تلاش و کوشش، برای حل آن، یا موفقیت حاصل میشود، ویا اینکه حل نشده باقی میماند.[7]
خواستگاههای کشمکشهای داخلی زیاد هستند:
-گاه ناتوانی کادر رهبری، در حفظ و نگهداری صفوف و کنترل آنها، سبب این پدیده میشود
-گاه کشمکشهای داخلی در اثر تحریک دستهای پنهان و نیروهای خارجی، به وجود می آیند.
-گاه در اثر چند گانه بودن طبیعت و خلق خوی اعضا و رویکردهای متفاوت آنها،که این فرایند باز محصول کیفیت و چگونگی تربیت و رشد و محیط گوناگون است، به وجود میآیند.
-گاه در اثر فقدان پایبندی به سیاست و مبانی جنبش و نبودن التزام به تصمیمات و دستگاههای زیربط، و پدید آمدن مقولهی شخصیت پرستی، و تصمیم گیری مستبدانه و دیکتاتور مآبانه، کشمکشها و در گیریهای داخلی به وجود میآید.
-گاه در اثر رقابت بعضی از افراد، برای کسب موقعیت، به خصوص در شرایط تشکیلاتی و سیاسی پدید میآیند.
-گاه در اثر فقدان فعالیت و نبودن بازدهی مناسب، این پدیدهها به وجود میآیند، اصولا باید دامنهی فعالیتها آن قدر گسترده باشد،که افراد را به خود مشغول و سرگرم کند، و تمام تلاش و کوشش شان را در راه فعالیتها، صرف نماید."[8]
- فقدان شایستگی و کفایت در کادر رهبری :
یکی از علل مستقیم افت افراد، عموما به ناتوانی و قدرت نداشتن کادر رهبری، بر حفظ و کنترل آرایش صفوف، در ادوار و شرایط گوناگون برمیگردد.
- عوامل مربوط به شخص
مسوول بودن جنبش نسبت به افت افراد در فرایند دعوت اسلامی، مسلما خود افراد را از مسؤولیت معاف نمیدارد. اینک پارهای از این خواستگاهها را که به خود افراد اختصاص دارند، با هم میکاویم:
- ساختار نامتعادل:
افرادی هستند، که در شرایط خاصی جذب جنبش میشوند، اما سپس روشن میشود، که نمیتوانند خود را به سیاستهای کلی جنبش، وفق دهند، و هماهنگ کنند، و در شرایط مختلف گوش به فرمان تشکیلات بشوند.
- برخی از این افراد نمیتوانند خود را با قیود و مقررات تشکیلات وفق دهند، از این رو وقتی زیر فشار مسوولیتها قرار میگیرند، با توجیهات گوناگون، و از راههای مختلف سعی میکنند از زیر بار تشکیلات، شانه خالی کنند.[9]
- کسان دیگری هم هستندکه دوست ندارند در یک ساختار تشکیلاتی و تودهای ذوب شوند و در این ضمن تلاشهای مذبوحانهای برای حفظ ویژگیهای شخصیتی خود میکنند. و چون با مقولاتی مواجه میشوند که در صدد گداختن شخصیت آنها در یک بنیهی تودهای و مردمی هستند، و میبینند که دیدگاههایشان مورد عدم پذیرش قرار میگیرند، در پس پردهی ضخیمی از توجیهات و عذرتراشی ها، شخصیت واقعی خود را پنهان نگه میدارند.
مسلما این منطق نظم گریزی قابل قبول نیست، چون منطقی است ناجایز و غیر شرعی و بسا که منتهی به اختلال ارزشها و به هم خوردن تعادل میشود. و اصل کیفر و پاداش «ثواب و جزا » را بیمعنی و بیهوده مینماید، و باعث گسترش دامنهی هرج و مرج و هوس پرستی میگردد.[10]
- هراس از نابودی جان و مال
تأثیر این عوامل و نیز تاثیر ترس از مرگ و فقر بر روح و روان انسانها، بینهایت عمیق و ژرف است، بدین جهت عموما عامل نابودی و ایجاد ترس و دلهره میگردد.
اغلب شیطان از همین روزنه در مومنان و پاکدلان و افراد فعال و دعوتگر، رخنه میکند و باعث ترس و وحشت آنها میگردد. از طرفی دیگر آمال و آرزوهای بزرگی، پیش رویشان ترسیم مینماید. اما: «وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا »[11]: «اهریمن به ایشان وعدهها میدهد. و بر آرزوها سرگرم میکند و به راستی که اهریمن جز وعدههای فریبکارانه، چیز دیگری به ایشان نمیدهد.»[12]
- افراطی و نا متعادل بودن
افراط و تفریط از جمله عواملی است، که منجر به افت پارهای از افراد، در روند دعوت اسلامی میشود. عموماً کسانی از مردم، برخود اموری فراتر از توان خود تحمیل میکنند. در هیچ چیز میانه روی را نمیپذیرند و مدام به زیاده روی و افراط، تاکید میکنند. از این رو پس از چندی دچار سرخوردگی روحی و روانی میگردند. چنین افرادی، به کسانی میمانند که میخواهند بیابانهای دور و دراز را با سرعت طی کنند ولی قبل از آن که به سرمنزل مقصود برسند مرکبشان هلاک میگردد رسول خدا rچه راست فرموده : «هلک المتنطعون »[13]: «آنهایی که در امور بینهایت تعمق میکنند، نابود و هلاک شدند. پیامبر خدا این سخن را سه بار تکرار نمودند و میفرماید: «اياکم و الغلو فی الدين. فانما هلک من کان قبلکم بالغلو فی الدين.»[14]: «از افراط در دین به شدت بپرهیزید، چه آنهایی که پیش از شما بودند، در اثر افراط کاری در دین، هلاک و تباه شدند. همان طور میفرمایند: «ان الله تعالی يحب ان توتی رخصه کما يحب ان توتی عزائمه »[15] « خداوند دوست دارد، به رخصتهایش عمل شود، بدان سان که دوست میدارد بر عزایمش نیز عمل شود »
- تساهل و آسانگیری
درست همان گونه که تندروی و افراط باعث افت پارهای از افراد در روند دعوت میشود، تساهل و آسانگیری نیز به چنین نتیجهای منجر میگردد. آنانی که در اطاعت از خداوند، و پایبندی به احکام و قوانین دین، سهل انگاری میکنند، رفته رفته از سهل انگاریهای کوچک آغاز، و به سهل انگاریهای بزرگ، منتهی میشوند. در ابتدا نسبت به یک قضیه سهل انگاری نشان میدهند، و سرانجام نسبت به کل قضایا، سهل انگار و بیعلاقه میگردند، در نهایت به جایی میرسند که شیطان بر خودشان و بر اعمالشان، مسلط و چیره خواهد شد، و به راستی شاعر چه نیکو گفته است:
لاتحقرن صغيره * ان الجبال من الحصی
یعنی هرگز عمل کوچک را خوار و بیارزش مشمار، چون، کوهها از سنگ ریزهها تشکیل شده اند.
شریعت و قانون خداوند، یک کل تجزیه ناپذیر است، که باید بدون کم و کاست، بدان عمل شود. کسی که به میل خود، در دین چیزی میافزاید، درست مانند کسی است که از دین چیزی کم میکند. به حدود و مرزهای حلال و حرام، باید آن گونه که هست، بدون تاویل و توجیه، وبدون سهل انگاری، پایبند و ملتزم بود.
کسی که از صفات خداوند جز غفور و رحیم بودن، چیز دیگری نمیشناسد، باید دادهها و اطلاعات خود را تصحیح نماید. و بداند که گذشته از این، عقاب و کیفر خداوند نیز شدید و طاقت فرساست. فردی که همیشه خود را به رخصتها و آسانیها عادت داده، هیچ گاه نمیتواند، عزیمتها را تحمل کند، فاجعه هم درست از همین نقطه سر بر میآورد. چه، انسان در نخستین آزمون مربوط به عمل بر عزایم، دچار افت میشود.[16]
-غرور و شهوت پرستی
بیماری غرور و شهوت پرستی از جمله خوستگاههای عمده و شاخصهای اساسی افت، در روند دعوت اسلامی است، بیماریی که همچون یک درد بیدرمان، به جان دعوتگران میافتد. و نتیجهی اعمالشان نابود و محو میکند. و سرانجامشان را توام با بدبختی و شورحالی مینماید.
اگر اینان با نیاکان خود، نظری میافکندند، و از پیشینیان خود، درس عبرت میگرفتند، قطعا با چنین سرنوشتی دچار نمیشدند. و به سان ابلیس در آزمون، رفوزه نمیگشتند. و زیان نمیدیدند.
آنانی که در عرصهی فعالیتهای اسلامی به کار دعوتگری مشغولند، باید نیک بدانند، کسی که بر دیگران فخر میفروشد، و مغرورانه تکبر میکند شایسته و برازندهی دعوت اسلامی نیست. یک دعوتگر به شدت نیازمند آن است که با مردم نشست و برخاست داشته باشد. و فروتنانه و متواضعانه، به مردم خدمت کند و دست مهر و عطوف بر سر آنان بکشد و خیر خواهیها و انتقاداتشان را، صمیمانه بپذیرد، به راستی رسول خدا r به مثابهی نخستین دعوتگر چنین بود. و نخستین دعوتگرانی که در مکتب نبوت تربیت یافتند، و جان گرفتند، نیز بدینسان بودند . رسول اکرم (ص) فرمودند: «ثلاث مهلکات؛ شح مطاع، و هوی متبع، و اعجاب المرء بنفسه»[17]: «سه چیز تباهی آفرین و هلاکت آور هستند: پیروی از بخل و خست، هسبازی و اطاعت از امیال نفسانی، و خود پسندی»
رشک بردن و کینه ورزیدن نسبت به دیگران
از جمله مشخصههای بارزی که منجر به افت افراد در روند دعوت میگردد، بیماری کشندهی رشک بردن و کینه ورزیدن نسبت به دیگران است. رشک بردن به ویژه نسبت به پیشگامان و افراد شاخص و موفق، که بهرهی وافری از شایستگی و کفایت کسب کرده اند، یعنی درست همان چیزی که خودشان فاقدشان هستند.
انگار تاریخ دارد، در شکل بیمار کشندهی رشک و حمیت، از زمان قابیل و هابیل، دو فرزند آدم، دوباره تکرار میشود. خداوند در مورد جریان هابیل و قابیل میفرماید:
«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ * لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ * إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ»[18]
«ترجمه: داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت (من چه گناهى دارم زيرا) خدا تنها از پرهيزكاران ميپذيرد! اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى من دست به قتل تو نميگشايم، چون از پروردگار جهانيان ميترسم ! من مى خواهم با گناه من و خودت (از اين عمل) بازگردى (و بار هر دو را بدوش كشى) و از دوزخيان گردى و همين است سزاى ستمكاران».
قرآن کریم در مواضع متعدد به بیماری کشندهی رشک و حسد، اشارت نموده است، از آن جمله فرموده است:«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا»[19]
« با اين كه به مردم (پيامبر و خاندانش) در برابر آن چه خدا از فضلش به آنها بخشيده، حسد ميورزند (چرا حسد ميورزند) با اين كه به آل ابراهيم (كه يهود از خاندان او هستند) كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمى در اختيار آنها قرار داديم.»[20]
-خواستگاههای بیرونی افت
از جمله عواملی که، منجر به افت پارهای از دعوتگران، در روند دعوت میگردد، اوضاع و شرایط عمومی و عوامل فشار بیرونی هستند. خواستگاههای این مقوله، فراوان و بیشمار هستند که اینک به صورت مختصر، آنها را ذکر میکنیم:
-فشار مشکلات
آزمایشها و بلاهای آزار دهنده، در زندگی ممتد دعوت و دعوتگران، اساسیترین و عمدهترین محک آزمون، به شمار میآیند. مردمان زیادی بوده اند، که چون در معرض آزار و شکنجه قرار گرفته اند، از صحنهی فعالیتهای اسلامی، رخ پوشیده اند. هر چند قبلا در این میدان، شور و احساس زیادی از خود نشان میداده اند.
قرآن کریم بر ضرورت و انفکاک ناپذیر بودن آزمایشها و مشکلات، از زندگی مومنان و پاک دینان، تاکید نموده است. ضرورت این مقوله از آن روست، تا صفوف دعوت، پالوده شوند، و گوهر افراد، دسته دسته و تقسیم بندی گردد، و ژرفنای ایمان مومنان، کاویده شود. خداوند فرموده: «الم *أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»[21] «الم* آيا مردم گمان كردند به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟! * ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مى كنيم) بايد علم خدا در مورد كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند تحقق يابد»
و میفرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ»[22]
«ما همه شما را قطعا آزمايش مى كنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما كيانند؟ و اخبار شما را بيازمایيم »
ضمناً قرآن موضع مردم گوناگون را در برابر مشکلات و آزارها بیان نموده، و روشن کرده که بعضی از مردم در برابر سختیها همراه با شکیبایی و تحمل، میایستند:
«الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ»[23]
«وقتى كه به مردم با ايمان مى گفتند اوضاع خطرناك است، و دشمنان شما مجهزند، شما عقب نشينى كنيد بر ايمان و توكل آنها افزوده مى شد»
«وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا * مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» [24]«هنگامى كه مؤ منان، لشكر احزاب را ديدند، گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده فرموده و خدا و رسولش راست گفته اند، و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنها چيزى نيفزود.* در ميان مؤ منان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود نداده اند.»
پارهای دیگر از مردم آنانی اند که در برابر آزمایشها و آزارها، دچار شکست و افت میشوند، و از عرصهی مبارزه برای همیشه پنهان میگردند: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاء نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ * وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ» [25] «در ميان مردم كسانى هستند كه مى گويند به خدا ايمان آورده ايم اما هنگامى كه به خاطر خدا (از سوى دشمنان) مورد آزار قرار مى گيرند فتنه دشمنان را همچون عذاب الهى مى شمارند (و از آن سخت وحشت مى كنند) اما هنگامى كه پيروزى از سوى پروردگارت بيايد مى گويند ما هم با شما بوديم (و در اين پيروزى شريكيم!) آيا خداوند به آن چه در سينههاى جهانيان است آگاهتر نيست؟ مسلما خداوند مؤ منان را مى شناسد، و يقينا منافقان را (نيز) مى شناسد»[26]
قرآن کریم سپس یک قضیهی گریز ناپذیر را مقرر میدارد، و میفرماید: «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ»[27]
«به طور مسلم در اموال و نفوس خود آزمايش مى شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب (آسمانى) داده شدند (يعنى يهود و همچنين) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد، و اگر استقامت كنيد و تقوى پيشه سازيد (شايستهتر است) زيرا اينها از كارهاى محكم و قابل اطمينان است»
در گذار گسترهی تاریخ، فرایند عمومی آزمونها و آزارها، یک عامل نیرومند و عمده، در افت پارهای از افراد، در عرصهی فعالیتهای اسلامی بوده و در هر زمان، زمینهی نیرو گرفتن و به حرکت در آمدن، و حرمت و اعتماد کسب نمودن، و مبارزه و پایداری عدهای دیگر نیز گشته است.[28]
- فشار خویشاوندان و بستگان:
از جمله فشارهایی که دعوتگران عرصهی فعالیتهای اسلامی با آن روبرو هستند، و گاه و بیگاه، منجر به افت پارهای از افراد میگردد، مربوط به بستگان و خویشاوندان: پدران، مادران، همسران و فرزندان میشود.
«به ندرت افرادی یافت میشوند، که از فشار خانواده نجات پیدا کرده اند. قاعده از این قرار است که عموما آهنگ ترس و وحشت بر خانواده طنین انداز میشود. ترس و وحشت نسبت به سرنوشت فرزندان، و اینکه مبادا آزارهایی که عموما، و در شرایط مختلف، دامنگیر دعوتگران میشود، گریبانگیر فرزندانشان بشود. برخی دیگر از خانوادهها، دچار غرور میشوند، و از اینکه میبینند، کودکانشان از آنها به سوی هدایت سبقت جسته اند، تکبر و خود خواهی تمام وجودشان را فرا میگیرد. و بدین جهت، با استفاده از ساز و کارها و ابزارهای مختلف، آنها را زیر فشار میگذارند، ومانع پیشرفتشان میشوند.»[29]
پدران جورا جوری میشناسم که فرزندانشان را با استفاده از شگردهای مختلف، اغوا مینمودند، و فرزندانی را که به دعوت اسلام پیوسته، و در راه حق گام زن شده اند، میکوشیدند میان آنها و میان اسلام و دعوت اسلامی حایل گردند. آنان حتی از تشویق فرزندان به انجام اعمال زشت و رذل، و رفتن به اماکنی که اسباب لهو و لعب در آن فراوان یافت میشود، تلاش مینمودند، آنان را از راه خدا باز دارند.
پدرانی را هم میشناسم، که فرزندانشان را مورد ضرب و شتم، و از نظر مالی در تنگنا قرار میدادند تا مگر از راه خداوند باز گرداند.
قرآن کریم از تسلیم شدن در مقابل فشار خانواده چه فرزندان چه پدران بر حذر داشته و به پایداری و مقاومت و جهاد در راه خداوند تشویق نموده است. خداوند فرموده است:
«قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»[30]
«بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالى كه به دست آورده ايد و تجارتى كه از كساد شدنش بيم داريد و مساكن مورد علاقه شما، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند و خداوند جمعيت نا فرمانبردار را هدايت نمى كند.»
از جمله الگوها و نمونههایی که قرآن کریم، در رابطه با فشارها ذکر نموده، یعنی همان فشارهایی که دعوتگران راه خدا، از طرف نزدیکان و خانواده، با آن روبرو میشوند، سرگذشت ابرهیم بت شکن است، با قوم و قبیلهی پدرش. قرآن کریم در چندین مورد، این قصه را باز گفته و توضیح داده. در جایی میفرماید: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا * يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا * يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا * يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا * قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا»[31]
«در اين كتاب از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود. * هنـگـامى كه به پدرش گفت اى پدر! چرا چيزى را پرستش ميكنى كه نمى شنود و نمى بيند و هيچ مشكلى را از تو حل نمى كند؟! 43 - اى پدر! علم و دانشى نصيب من شده است كه نصيب تو نشده، بنابراين از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدا * اى پدر! شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداوند رحمن عصيانگر بود. اى پدر! من از اين ميترسم كه عذابى از ناحيه خداوند رحمن به تو رسد در نتيجه از دوستان شيطان باشى! *گـفت اى ابراهيم آيا تو از خدايان من روى گـردانى؟ اگـر (از اين كار) دست برندارى تو را سنگسار مى كنم، از من براى مدتى طولانى دور شو!.»
«مصعب بن عمیر، یار جوان پیامبر، در معرض فشارهای هولناک مادرش قرار میگیرد. او تنها فرزند خانواده، و یگانه بازماندهی پدر سرمایه دار خود است. مادرش سوگند میخورد، او را از سرمایهی پدرش محروم کند. اما مصعب به روی خود نمیآورد، و از موضع خود حتی اندکی هم، عقب نمینشیند، چون مادرش میبیند این ترفند راهگشا نیامد، اعتصاب غذا مینماید و سوگند میخورد، تا زمانی که مصعب، از دعوت اسلام و همراهی حضرت محمد r دست نکشد، لب به غذا نخواهد زد. مادر روزهای درازی را به همین وضعیت سپری میکند؛ رنگش پریده و دگرگون میشود، و پیکرش تکیده و لاغر میگردد. روزی مصعب بر او وارد میشود، تا قضیهی پیش آمده را حل کند، و هر گونه امید بازگشت به جاهلیت را، ریشه کن سازد. از این رو خطاب به مادر خود میگوید: « مادر، به خدا، اگر صد جان داشتی، و تک تک از جسم تو خارج میشدند باز هم هرگز دین محمد راترک نمیکردم.»[32]
- فشار جامعه:
از دیگر عواملی که بر افت دعوتگران کمک میرساند، و باعث پنهان شدنشان از عرصه ی دعوت میگردد، فشارهای جامعه است.
یک برادر مسلمان، گاه در یک محیط معتقد و با خدا بزرگ میشود، سپس به منظور تحصیل، یا به خاطر کار، به محیطی دیگر منتقل میگردد؛ محیطی که انگیزههای شرارت و جاذبههای جاهلیت، در آن بیشتر و شدیدتر است. این جاست که یک کشمکش خشونت بار درونی در میگیرد. که در نتیجهی آن، یا در برابر آن شرارتها و جاذبهها، ایستادگی و مقاومت میکند. ویا اینکه در پرتگاه نابودی، فرو میافتد.
عواملی که منجر به تزلزل فرد، در برابر فشارهای جامعه و محیط میگردند، فراوان هستند:گاه اساساً ساخت و تکوین فرد، به صورت نادرست و ناسالم انجام میگیرد. بدین صورت که فرد، در همان آغاز، از نظر عقیدتی دارای اشکال بوده، و از ناحیهی رفتاری،انحرافات مرموز و مبهمی دارد.
گاه التزام و پاییبندی شخص به قضایا، در محیط خودی، از روی پیروی از دیگران، و همگونی با آنان است؛ نه از روی قانع شدن و باور یافتن، از این رو چون از این محیط به محیطی دیگر گام میگذارد، کلیهی مجوزها و انگیزههای پایبندی و تعهد فرو میافتد و شخص خود را از همگون ساختن با دیگران و تقلید و پیروی از آنان، آزاد احساس میکند. گاه در محیط دوم، به کلی از محیط دعوت و دعوتگران، روی بر میتابد، و با تمام وجود، به فضای جاهلیت و معاشران بد و دوستان ناباب، متوجه و متمایل میگردد، همین است خطر بزرگ و هولناکی که قطعا اگر عنایت خداوند، شامل حال او نشود، منتهی به افتش خواهد گردید.[33]
گفته میشود امام شهید حسن البنا (ره) چون با دوستی که به منظور تحصیل و کار، به کشوری بیگانه میرفت، به هنگام خداحافظی او را از دو چیز بر حذر میداشت 1) زن نخست 2) و از جام نخست.[34]
-گروههای فشار
«گروههای فشار از جمله عواملی هستند، که منتهی به افت بسیاری از افراد، در روند دعوت اسلامی میگردند، این گروهها در عرصهی فعالیتهای اسلامی حضور دارند، و جز تردید افکنی و شک براندازی و انتقاد، کار دیگری ندارند، انگار این گروهها، اهرمهای ویرانگری هستند، که بر پیکر جنبش اسلامی فرو افتاده اند، و دارند آن را به نام اسلام، قطعه قطعه و نابود میکنند.
گاه و بیگاه در برخی از مناطق، گروههایی ظهور میکنند، که به نام اسلام، اندیشه و نیروی عقلانی جوانان را تخریب و ویران مینمایند، و آنان را از ایفای نقش اساسی و عمده شان باز میدارند، و فضای سالم دعوت را، آلوده میکنند. این گروهها، نه جوانان را، برای همکاری به سوی خود جذب میکنند، و نه اینکه آنان را برای فعالیت وامیگذارند.»[35]
و بدینسان جان گرفتن چنین گروههایی بظاهر اسلامی، منتهی به بد جلوه دادن چهرهی اسلام و شخصیت اسلامی میگردد. و در نتیجه، اصل فعالیتهای اسلامی را زیر سوال میبرد، و عرصهی فعالیتها را آکنده از تضادها و تناقضها میکند.
-فشار مقام ومنزلت:
آن چه مربوط به مقولهی جاه و مقام میشود، از عوامل و خواستگاههای دیگر افت، در روند دعوت اسلامی میباشد. البته ناگفته پیداست که تمامیت این مقوله، در بیماری خود پسندی، غرور، خویشتن پرستی، تکبر و خودخواهی داخل میشود، اصولا همین امر بود که ابلیس را به پرتگاه گناه و سقوط کشاند؛ چنان چه مغرورانه و خود پسندانه چنین گفت: «أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»[36]«من از او بهترم، مرا از آتش آفريده اى و او را از خاك!»
در عرصهی دعوت، مردمان جورا جوری وجود داشته، که مقولهی جاه و مقام، باعث افت آنها شده، و شیطان از همین مدخل به جانهایشان، نفوذ نموده است. و بدینسان کسان فراوان و بیشماری بوده که در برابر فشارها و اغواگریهای پست و مقامهای کم ارزش، فرو افتاده اند. مسلما اگر اینها به خدا باور میداشتند و از او پروا میکردند از خویشتن شرمنده میشدند و بر خود میگریستند و از غضب الهی به او پناه میبردند، اما: «قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ * مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ * ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ * ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ * ثُمَّ إِذَا شَاء أَنشَرَهُ* كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ»[37]
«مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟ ( خداوند) او را از چه چيز آفريد؟ از نطفه ناچيزى او را آفريد، سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت. سپس راه را براى او آسان ساخت. بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود. سپس هر زمان بخواهد او را زنده مى كند. چنين نيست كه او مى پندارد، او هنوز فرمان الهى را اطاعت نكرده است»[38]
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين. و نساله السداد و الثبات و حسن الختام، ونعوذ به زوال النعمه و فجاه النقمه و تحول العافيه و سوء المنقب، انه سميع الدعاء .....
خلاصه و نتيجه گيري
امر دعوت الی الله موضوعی است که شروع کنندهی آن ذات باری تعالی است و اوست که رسولان را فرستاد و کتابهای آسمانی را نازل کرد تا امر دعوت متحقق شود تا بدان جا که قران مجید اعم از مکی و مدنی از اول تا آخر، کتاب دعوت و گفتگوست. کلام خدا در تعامل با مخالفین گذشت بی نظیری دارد، مردم را به طور شفاف دعوت می کند به نیکوترین شیوه به مجادله میپردازد به روش بهتر مخالف دعوت را پاسخ می دهد، در مقابل اذیت و آزار مخالف صبر و گذشت را توصیه و سرنوشت آنان را به قیامت و قضاوت خداوند موکول می کند. باید دعوت همراه با صبر و تحمل، مهربانی و تواضع، و داعی با گذشت و خستگی ناپذیر و مسلح به فنون و آداب دعوتگری باشد. و قبل از هر چیز دیگران را با عمل و اخلاق و خدمت به آنها به دینداری دعوت نماید.البته روح دین و وقایع جهان ما را مطمئن می سازد که آینده در قلمرو اسلام است؛ اما با وجود انسانهای خردمندی که آموزه های اسلام و دعوت به آن را خوب فهمیده باشند.........
داعی باید خود را با صفات علم و معرفت و ایمان و اخلاص و زهد و شجاعت و حکمت و توشه هایی همانند نماز و روزه و صبر و یاد مرگ و صحبت صالحان و تقوا مزین گرداند و در تمام امور از افراط و تفریط و اختلافاتی که اعتصام امت اسلامی را از هم فرو میپاشد بپرهیزد و در این راستا نماز تهجد و ارتباط وثیق با خداوند عزوجل برای داعی امری الزامی است.
بیگمان برای من روشن شده است که شخص مبلغ و دعوتگر نیازمند به مجموعهای از دانستنیها و اطلاعات لازم می باشد از آن جمله، دانستنیهای اسلامی، دانستنیهای تاریخی، دانستنیهای ادبی و زبانی، دانستنیهای انسانی، دانستنیهای علمی، که از تمام این علوم مذکور علم به قرآن و علوم مربوط به آن و فهم صحیح دین در راس همهی این موارد قرار دارد.
منابع و مآخذ
1- القرآن الکریم
2- فتحی یکن،1996م، المتساقطون علی الطریق الدعوه، بیروت، موسسه الرساله.
3- فتحی یکن،1369ش، ماذا یعنی انتمائی للاسلام، قم، قدس.
4- فتحی یکن، بی تا، دانستنیهای لازم برای دعوتگران،مترجم عبدالله خاموش هروی، تهران، احسان.
5- فائز احمد،1992م، طریق الدعوه فی ظلال القرآن، بیروت، موسسه الرساله، چ12.
6- همام عبدالرحیم، س.، 1999م، قواعد الدعوه الی الله ، بیروت، دار الاحیاءالتراث العربی، چ5
7- مسلم بن الحجاج،1978م، صحیح مسلم، بیروت، دار الاحیاءالتراث العربی.
8- نسائی ، 1972م، السنن الكبرى، بیروت، دار الاحیاءالتراث العربی. ج4
9- ابن ابی شیبه،بی تا، المصنف، بیروت، دار النفائس.
10- صالح بن عبدالله بن حميد، بی تا، مفهوم الحكمة في الدعوة، بیروت، دارالمعرفه
11- طبرانی،بی تا، معجم الکبیر، بیروت، دار الفکر.
12- صقر البدیع، 1370ش، کیف ندعو الناس، تهران، احسان.
13- فتحي يكن، 1996م، مشکلات الدعوه و الداعیه، بیروت، موسسه الرساله.
14- خضری بک، 1412ق، نور الیقین فی سیره سید المرسلین، بیروت، دارالمعرفه.
15- فتحی یکن،1370ش، قایقهای نجات برای دعوتگر، تهران، احسان.
16- طحان، م.، 1986م، نظرات فی واقع الدعوه و الدعاه، کویت، دار الوثاق.
17- فتحی یکن،1999م، قوارب النجاه فی حیاه الدعاه، بیروت، موسسه الرساله.
[4] طحان، م.، نظرات فی واقع الدعوه و الدعاه، ص125.
[6] فتحی یکن، بی تا، دانستنیهای لازم برای دعوتگران، ص49.
[7] فائز احمد، طریق الدعوه فی ظلال القرآن، ص73.
[9] ر.ک. فتحی یکن، ماذا یعنی انتمائی للاسلام، ص54.
[12] همام عبدالرحیم، س.، 1999م، قواعد الدعوه الی الله، ص58.
[20] صقر البدیع، کیف ندعوا الناس، ص89.
[26] فتحی یکن، المتساقطون علی الطریق الدعوه، ص47.
[28] فتحی یکن، المتساقطون علی الطریق الدعوه، ص49.
[33] فتحی یکن، قایقهای نجات برای دعوتگر، ص65.
[34] طحان، م، نظرات فی واقع الدعوه و الدعاه، ص71.
[38] فتحی یکن، قوارب النجاه فی حیاه الدعاه، ص29.
آخرین مصوبات